-
بیا ای دل
دوشنبه 5 بهمنماه سال 1388 21:41
بیا ای دل که راه خویش گیرم ره شهری دگر در پیش گیریم بیا ای دل که منزل در نوردیم به زیر چنبر دیگر بگردیم گرفته خاطر استم بی نهایت بیا ای دل رویم از این ولایت زحال خویش با دشتی بموییم زدرد خویش با کوهی بگوییم نماز غصه با سروی گزاریم صدای غم به دریایی سپاریم قهار عاصی
-
Cannot be filled
جمعه 2 بهمنماه سال 1388 22:44
Vanity of vanities, the Preacher saith, All things are vanity. The eye and ear Cannot be filled with what they see and hear. Like early dew, or like the sudden breath Of wind, or like the grass that withereth, Is man, tossed to and fro by hope and fear: So little joy hath he, so little cheer, Till all things end in...
-
خورشید کعبه
جمعه 25 دیماه سال 1388 12:37
کی رفته یی ز دل که تمنا کنم ترا؟ کی بوده یی نهفته که پیدا کنم ترا؟ غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور پنهان نگشته یی که هویدا کنم ترا با صد هزار جلوه برون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم ترا چشمم بصد مجاهده آینه ساز شد تا من بیک مشاهده شیدا کنم ترا بالای خود در آینه ی چشم من ببین تا با خبر از عالم بالا کنم ترا مستانه...
-
زمستان
شنبه 5 دیماه سال 1388 09:44
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه جز پیش پا را دید ، نتواند که ره تاریک و لغزان است وگر دست محبت سوی کسی یازی به اکراه آورد دست از بغل بیرون که سرما سخت سوزان است نفس ، کز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریک چو دیدار ایستد در پیش چشمانت نفس کاین است...
-
گل
چهارشنبه 25 آذرماه سال 1388 22:49
گل سبو بدوش آمد، ساغر خموشان کو؟ جام می بجوش آمد، بانگ باده نوشان کو؟ بر غمی چنین سنگین، تکیه چون کنی ای دل؟ از سبو بدوشان پُرس، خُم می فروشان کو؟ خلوت من و دل بود، عشق هم بما پیوست بزم باده نوشان را، باده های جوشان کو؟
-
لاهوت
پنجشنبه 12 آذرماه سال 1388 23:45
ترسم آزاد نسازد ز قفس صیادم آنقدر تا که رود راهِ چمن از یادم بس که ماندم به قفس، رنگِ گل از یادم رفت گرچه با عشق وی از مادرِ گیتی زادم روز خوبی هم اگر داشته ام یادم نیست گوییا یکسره از لانه به دام افتادم بارها دستِ اجل گشت گریبان گیرم باز هم دامن عشق تو ز کف ننهادم ز اولین نکته که تعبیر نمودم از عشق کرد تصدیق به...
-
فام سحر شو
سهشنبه 10 آذرماه سال 1388 01:13
ای خشم به جان تاخته توفان شرر شو ای بغض گل انداخته فریاد خطر شو ای روی برافروخته، خود پرچم ره باش ای مشت برافراخته، افراخته تر شو ای حافظ جان وطن از خانه برون آی از خانه برون چیست که از خویش به در شو گر شعله فرو ریزد، بشتاب و میندیش ور تیغ فرو بارد، ای سینه سپر شو خاک پدران است که دست دگران است هان ای پسرم، خانه...
-
خلوت
جمعه 6 آذرماه سال 1388 01:09
خلوتی کو که خیالات تو آنجا ببرم دیده بربندم و دل را به تماشا ببرم قصه ام را به کدام آیینه فریاد کنم شهر خود را به سر راه کی آباد کنم بار این درد همان خوب که تنها ببرم جلوه شوخ بهارم که ز رنگ افتاده مشت امیدم و در سینه تنگ افتاده آه اگر حسرت امروز به فردا ببرم گوشه ی کو که تسلیکده دل باشد عاشقی را وطنی و منزل باشد که...
-
چشمه نوش
چهارشنبه 4 آذرماه سال 1388 21:12
مباد بشکند ای رودها غرور شما که این صحیفه شد آغاز با سطور شما شبان تیرة لب تشنه گان بادیه را شکوه صبحدمان میدهد حضور شما هزار دشت شقایق، هزار چشمة نوش بشارتی ست ز آینده های دور شما چه شادمانه به کابوس مرگ میخندید دو روی سکه هستی ست سوگ و سور شما شکیب زخمی مرغابیان ساحل را توان بال عقابان دهد عبور شما مباد خسته شود...
-
همدمی
دوشنبه 2 آذرماه سال 1388 05:40
کامی نرانده ایم و دل از دست داده ایم گمراه سر بر سینه صحرا نهاده ایم چون گوهر رمیده به درگاه ساحلیم در حسرت نوازش دستی فتاده ایم محروم از نیاز رفقیان شب نشین چون شمع مرده یی به مزاری فتاده ایم در انتظار گرمی اندام همدمی آغوش را به عجز و تمنا گشاده ایم
-
آزادی
پنجشنبه 28 آبانماه سال 1388 22:46
قفس خون می شود تا می کشد آواز آزادی کوهستان می تپد تا می کند پرواز آزادی گلوی بغض سنگ از هیبتش خورشید می زاید زهی بانگ بلند مشرق اعجاز آزادی هماهنگ نماز عشق و عاشورای این مردم شگفتن را از آتش می شود آغاز آزادی به روز جان نثاری حین تجلیل از قیام و خون برقص می آرد اندر، مرگ را بی ساز آزادی بخون مرده آتش می زند شور نیایش...
-
روح بهار
سهشنبه 26 آبانماه سال 1388 21:37
های فقر آلوده گان آن گنج باد آورد کو؟ آن یل گردن فراز پهنة ناورد کو؟ سرخرو، نی سرخ جامه، سبز چون روح بهار آن که پیش دشمنان رنگش ندیدم زرد کو؟ با زبان بیزبانی داستانپرداز بود آن نگاهان نجیب، آن چشم غمپرورد کو؟ ای کدامین دست ناپیدا ز پا افگندیش کو چنان درد آشنای دیگر ای بی درد کو؟ آن که شبهای سترون را به خاکستر نشاند آن...
-
مه
سهشنبه 26 آبانماه سال 1388 00:01
خبر داری که از غم آتشی آفروختم بی تو در آن آتش سراندر پای خود را سوختم بی تو به هر شهری هزاران ماهرو دیدم ولی ز آنها به آن چشمت قسم، چشمان خود را دوختم بی تو بتان سازند حیلتها که گردند آشنا با من ولی من، گپ میان ما بماند، سوختم بی تو پر است از اشک و از لخت جگر پیوسته دامانم چقدر، ای مه ببین، لعل و گهر اندوختم بی تو...
-
ژاله
دوشنبه 25 آبانماه سال 1388 00:15
در نهفت پرده شب دختر خورشید نرم می بافد دامن رقاصه صبح طلایی را وز نگاه سیاه خویش می سراید مرغ مرگ اندیش چهره پرداز سحر مردهست چشمه خورشید افسرده ست می دواند در رگ شب خون سرد این فرسب شوم وز نهفت پرده شب دختر خورشید همچنان آهسته می بافد دامن رقاصه صبح طلایی را سایه
-
Around The Corner
شنبه 23 آبانماه سال 1388 22:02
Around the corner I have a friend In this great city that has no end; Yet days go by, and weeks rush on, And before I know it, a year is gone, And I never see my old friend’s face, For life is a swift and terrible race. He knows I like him just as well As in the days when I rang his bell And he rang mine. We were...
-
گلزار دمیده
چهارشنبه 20 آبانماه سال 1388 23:09
بـیـایـیـد بـیـایـیـد کـه گلـزار دمـیـده سـت بـیـایـیـد بـیـایـیـد کـه دلدار رسیـده سـت بـیـاریـد بـیـکـبـار همه جان و جـهـان را به خورشید سپارید که خوش تیغ کشیده ست بران زشـت بـخـنـدیـد کـه او نـاز نـمـایـد بران یـار بـگـریـیـد که از یـار بـریـده سـت هـمـه شـهـر بـشـوریـد چـو آوازه در افـتـاد کـه دیـوانـه دگر بار ز...
-
پرواز آبی
سهشنبه 19 آبانماه سال 1388 18:56
آنه تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت وقتی روشنی چشم هایت در پشت پردهای مه آلود اندوه پنهان بود با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت از تنهای معصومانه ی دست هایت آیا می دانی که در هجوم دردهای و غم هایت در گیر و دار ملال آور دوران زندگیت، حقیقت زلال دریاچه نقره ای نهفته بود آنه اکنون آمده ام تا دست هایت را به پنجه...
-
پنجره بگشای
یکشنبه 17 آبانماه سال 1388 23:23
دیگر این پنجره بگشای که من به ستوه آمدم از این شب تنگ دیرگاهی ست که در خانه همسایه من خوانده خروس وین شب تلخ عبوس می فشارد به دلم پای درنگ دیرگاهی ست که من در دل این شام سیاه پشت این پنجره بیدار و خموش مانده ام چشم به راه همه چشم و همه گوش مست آن بانگ دلاویز که می اید نرم محو آن اختر شب تاب که می سوزد گرم مات این پرده...
-
رامشگر
یکشنبه 17 آبانماه سال 1388 00:48
مطرب دوره گرد باز آمد نغمه زد ساز نغمه پردازش سوز آوازه خوان دف در دست شد هماهنگ ناله سازش ای کوبان و دست افشان شد دلقک جامه سرخ چهره سیاه شیزی ز جمع بستاند سر خویش بر گرفت کلاه گرم شد با ادا و شوخی ی او رامشگران بازاری چشمکی زد به دختری طناز خنده یی زد به شیخ دستاری کودکان را به سوی خویش کشید که : بهار است و عید می...
-
آزادی
جمعه 15 آبانماه سال 1388 19:22
آزادی! شعری برای گریه سرودی برای رقص شهری برای حادثه کوهی برای جنگ آهی برای حوصله طبلی برای خشم آزادی! خونی برای باغ صدایی برای دشت نامی همیشه در غل و زنجیر زیبایی مدام در آتشی تا نام ازش بلند کنی بسته می شوی کفری میان عادت و ایمان آن گونه بی دریغ و ریا و آنچنان سترگ کاندر کنایتی باری اگر گل سرخ و قد یار با شوق...
-
فتح
پنجشنبه 14 آبانماه سال 1388 20:18
زیر زنجیر ای مبارز خلق زور نشکستنی بده تو نشان در وفا ایستاده باش و از این دشمنان را به حال بد بنشان گر تنت را کنند پاره به تیغ با تبسم تو پاره کن دلشان فتح با توست از آنکه حق با توست شعله ی روح را فرو منشان ابوالقاسم لاهوتی
-
بیرق عزیز
چهارشنبه 13 آبانماه سال 1388 20:15
گل شکفته خواهد شد یک بهار آزادی من سرود خواهم خواند بار بار آزادی بیرق عزیز عشق سبز سبز خواهد ماند در گذرگه آن آتش در کنار آزادی هر کجا که افغانِ است در کنار نام اوست آفتاب او خونین یک شعار آزادی از فراز هندوکش تا کرانه هرات می خروشد از هر کس بی قرار آزادی
-
خیرخواهی
سهشنبه 12 آبانماه سال 1388 17:24
کشتند بشر را که سیاست این است کردند جهان تبه که حکمت این است در کسوت خیرخواهیی نوع بشر زادند چه فتنه ها که مهارت این است استاد خلیل الله خلیلی
-
باغ یاسمن
سهشنبه 12 آبانماه سال 1388 00:24
های با یک تن اتن کی میشود این وطن بی ما وطن کی میشود گر نباشد از تو هم این سرزمین خانه آباد من کی میشود بیش ازین دگر مرا مزن میزنی بزن سخن بزن یک کلید خانه پیش تو یک کلید خانه پیش من صدای عشق میرسد برای تو برای من خدا یکیست جان من خدای تو خدای من سرود سبز همدلی صلای عشق میزند که تا گلوی تو شوم که تا شوی صدای من مرا به...
-
بهانه
یکشنبه 10 آبانماه سال 1388 20:02
ای یار آن درخت تنومند جنگلی آنی که باد نه، طوفان نه، سیل نه عشق بهار، عشق شگفتن به خاک برد هنگام بهار، عشق شگفتن به خاک برد هنگام گل به سرزدن از تاج آفتاب چندان بزرگ مرد که روزی عزای او پاییز را بهانه گرفتم گریستم تا اشک ها حلاوت خواب شهادتش آشفته نشکند آن کهنه درد شام غریبان شهر را آن را که سربلند تر از هر ستاره...
-
هنر جهان
شنبه 9 آبانماه سال 1388 23:28
جز عشق جهان هنر ندارد یا دل هنر دگر ندارد یا موسم صبر من خزان شد یا نخل امید بر ندارد یا بر رخ من نمی شود باز یا قلعه بخت در ندارد یا وصل تو قسمت بشتر نیست یا طالع من ظفر ندارد یا دامن رحم تو طلسم است یا ناله من شرر ندارد یا تیر تو بگذرد نهانی یا سینه ی دل سپر ندارد یا عشق خط امان به او داد یا دل زبلا حذر ندارد یا چشم...
-
مزمور درخت
جمعه 8 آبانماه سال 1388 13:56
ترجیح می دهم که درختی باشم در زیر تازیانه کولاک و آذرخش با پویه شکفتن و گفتن تا رام صخره ای در ناز و در نوازش باران خاموش از برای شنفتن دکتر شفعی کدکنی
-
شاخ گل
پنجشنبه 7 آبانماه سال 1388 21:54
ای شاخ گل که در پی گلچین دوانی ام این نیست مزد رنج من و باغبانی ام پروردمت بناز که بنشینمت به پای ای گل! چرا به خاک سیه می نشانی ام در یاب دست من که به پیری رسی, جوان آخر به پیش پای تو گم شد جوانی ام گر نیستم خرانه, خزف هم نیم حبیب! باری مده ز دست به این رایگانی ام تا گوشوار ناز گران کرد گوش تو لب وا نشد به شکوه ز بی...
-
نبری گمان
چهارشنبه 6 آبانماه سال 1388 17:20
نبری گمان که مفتح بخدا رسیده باشی تو ز خود نرفته بیرون، بکجا رسیده باشی؟ نگهی جهان نوردی، قدمی ز خود برون آ که زخود اگر گذشتی، همه جا رسیده باشی
-
ماهرو
سهشنبه 5 آبانماه سال 1388 20:46
دیدم نگار خود را می گشـت گـرد خانه بـرداشـتـه ربـابـی مـیـزد یـکـی تـرانـه بـا زخمه چـو آتش میزد ترانه ای خوش مسـت و خراب و دلکش از باده شـبانه در پـرده عـراقـی مـیـزد بـنـام سـاقـی مقصـود باده بودش سـاقـی بـُدش بهانه سـاقـی ماهروئی در دسـت او سـبوئی از گـوشـه ای در آمـد بـنـهـاد در مـیـانـه پُـر کـرد جـام اوّل زان...