گرم و زنده

در کویر خشک دلم کبوتری بزرگ آشیان گزیده است.

گرم و زنده

در کویر خشک دلم کبوتری بزرگ آشیان گزیده است.

شکفتن

پنجه ای از خشم آبی خرد گردد

در درونش

هستی توفان شود، همچون غباری

زیر چنگ درها پیچان

برکند نفرت از بند مهره

شکافد

قلعه های سهمگین خیره بر دریا مرداب آهن های دود

دشنه و چشمش گلوی نهرها را یخ می زند ...

دخمه بسته ها

از هوار او 

رشته ها درند

سایه برجهد

سایه برجهد

سایه برجهد

... هایی، یی یایا

هایی یی یایا نی ودا دا دا ا ا ا هاه

 

هوشنگ ایرانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد