گرم و زنده

در کویر خشک دلم کبوتری بزرگ آشیان گزیده است.

گرم و زنده

در کویر خشک دلم کبوتری بزرگ آشیان گزیده است.

گناه

گناه کردم،
گناه ی زیبا.
گناهم نبودن مثل مردمان بود؛
گناهم اندیشه سخنِ فراتر از زبان بود؛
گناهم لذت گپ عریان دو جان بود.

گناه کردم،
گناهی بزرگ تر از گناه فروغ؛
گناهم غرور بدون مرز انسان بود،
گناهم نگریستن به انسانی پیچیده در هزار و یک مکتب همنوعان بود؛
... گناهم نگاه به کودک گرسنه ی دین در بالین شبان بود؛
و
گناهم گریستن به شمعِ خاموشِ رویشِ آدم بود.

گناه کردم،
گناهم رویدن در ورته نژاد انسان؛ نه، انسان بود.
و من مجرمم،

جرم من این است.


رویش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد