گرم و زنده

در کویر خشک دلم کبوتری بزرگ آشیان گزیده است.

گرم و زنده

در کویر خشک دلم کبوتری بزرگ آشیان گزیده است.

لخت جگر

تا دیدۀ من بر رخت، ای سیمبر افتاد
نخل هوسم خشک شد و از ثمر افتاد
سر تا بقدم سوختم از آتش عشقت
وز طرز خرامت به دل من شرر افتاد
بشکست ادایت بخدا چینی قلبم
هر پارۀ آن بر سر هر رهگذر افتاد
از روز ازل قسمت من بود غریبی
زآنرو به سرم فکر و هوای سفر افتاد
از نیستی خود چه نشانی به تو گویم
عنقا بسراغ دلم از بال و پر افتاد
چون قاصد دیگر نرود جانب یارم
پیغام و سلامم به نسیم سحر افتاد
چندان بدوید عشقری دنبال نکویان
تا از دهنش پارۀ لخت جگر افتاد 

صوفی عشقری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد