گرم و زنده

در کویر خشک دلم کبوتری بزرگ آشیان گزیده است.

گرم و زنده

در کویر خشک دلم کبوتری بزرگ آشیان گزیده است.

دام هوا

گر زلف پُریشانت در دست صبا افتد
هر جا که دلی باشد در دام هوا افتد
هر کس به تمنایی فال از رخ او گیرد
بر تخته ی فیروزی تا قرعه که را افتد
آن باده که دلها را از غم دهد آزادی
پر خون جگر گردد چون دور به ما افتد
ما کشتی صبر خویش در بحر غم افگندیم
تا آخر از این طوفان هر تخته کجا افتد
احوال دل حافظ از دست غم هجران
چون عاشق سرگردان کز دوست جدا افتد 

 

سیمین بهبهانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد