گرم و زنده

در کویر خشک دلم کبوتری بزرگ آشیان گزیده است.

گرم و زنده

در کویر خشک دلم کبوتری بزرگ آشیان گزیده است.

خبر کوتاه

خبر کوتاه بود 

                  اعدامشان کردند 

 خروش دخترک برخاست 

لبش لرزید 

دو چشم خسته اش از اشک پر شد 

گریه را سر داد 

 

چرا اعدامشان کردند؟ 

می پرسد ز من با چشم اشک آلود 

چرا اعدامشان کردند 

 

عزیزم  

دخترم آنجا شگفت انگیز دنیایی ست 

دروغ و دشمنی فرمانروایی می کند آنجا 

طلا این کیمیای خون انسان ها 

خدایی می کند آنجا 

شگفت انگیز دنیایی که چون قرن های دور 

هنوز از ننگ آزار سیاهان دامن آلوده است 

در آنجا حق و انسان حرف هایی بیهوده است 

در آنجا رهزنی آدمکشی خونریزی آزاد است 

و دست و پای آزادی است در زنجیر 

 

عزیزم دخترم  

 آنان 

برای دشمنی با من  

برای دشمنی با تو 

برای دشمنی با راستی  

                            اعدامشان کردند 

و هنگامی که یاران با سرود زندگی بر لب 

به سوی مرگ می رفتند 

امیدی آشنا می زد چو گل در چشمشان لبخند 

به شوق زندگی آواز می خواندند 

و تا پایان به راه روشن خود باوفا ماندند 

 

عزیزم! 

پاک کن از چهره ات اشکت را ز جا برخیز ! 

تو در من زنده ای من در تو  

                              ما هرگز نمی میریم 

من و تو با هزاران دگر  

                             این راه را دنبال می گیریم

از آن ماست پیروزی 

از آن ماست فردا  

با همه شادی و بهروزی 

عزیزم 

کار دنیا رو به آبادی است 

و هر لاله که با خون شهیدان می دمد امروز 

نوید آزادی است 

 

هوشنگ ابتهاج

نازنین

دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد


روزگار غریبی است نازنین


و عشق را کنار تیرک راهوند تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد


روزگار غریبی است نازنین


و در این بن بست کج و پیچ سرما
آتش را به سوخت بار سرود و شعر فروزان می دارند

به اندیشیدن خطر مکن
روزگار غریبی است نازنین
آنکه بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد


روزگار غریبی است نازنین


نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصابانند بر گذرگاهان مستقر با کُنده و ساطوری خون آلود
و تبسم را بر لبها جراحی می کنند
و ترانه را بر دهان
کباب قناری بر آتش سوسن و یاس
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
ابلیس پیروز مست سور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد

احمد شاملو