-
جای دندان
چهارشنبه 28 اسفندماه سال 1387 15:21
گرهی افتاده در کارت انگار / که یکی دوبار دیگر در غروب آب داغی ریخته باشی بر تن و بدن گربه ای سیاه و گریخته باشی از چشم دور و بری هایت که ناگاهان همگی سم دارند و سه کوتوله ی تقریبا قد بلند از چار طرف نقشه ی قتل متن و مؤلفی که تویی با / یا که بدون سر و می کشند ناز غاز و کلاغت را تا لب گودالی که به رؤیای خودشان حفر کرده...
-
نغمه سرخ
سهشنبه 27 اسفندماه سال 1387 07:41
عطر طراوت بود باران آغوش خالی بود خاک پاک دامان اما ستوه از دست بسته اما فغان از پای دربند چشمان پر از ابراند یک شام تاریک واندر لبان خورشید لبخند آن یک درودی گفت بردوست این یک نویدی را صلا داد تا سرب و باروت بر ناتمام نغمه هاشان نقطه بنهاد عطر جوانی شست باران آغوش پر آغوش عاشق ماند خاک سرخ دامان سیاوش کسرائی
-
آفتاب
دوشنبه 26 اسفندماه سال 1387 06:34
ای آفتاب ای قامت بلند بودن با من بگو با من بگو چگونه با طناب مومین اعتماد در هرم بیکران تو آویزم وقتی که دلهره فرود و حفره های کور زمینی چون اضطراب ب ل حظه تسلیم شکوه آخرین تلاش را مخدوش می کند گفتی من آسمان تو هستم گفتم زمین ز مهر تو سرشار اما باران دریغ شد و باروری هسته تردید در معابر تکرار طاهره صفارزاده
-
سحر من
یکشنبه 25 اسفندماه سال 1387 19:37
شبی را با من ای ماه سحرخیزان سحر کردی سحر چون آفتاب از آشیان من سفر کردی هنوزم از شبستان وفا بوی عبیر آید که چون شمع عبیرآگین شبی با من سحر کردی صفا کردی و درویشی بمیرم خاک پایت را که شاهی محشتم بودی و با درویش سر کردی چو دو مرغ دلاویزی به تنگ هم شدیم افسوس همای من پریدی و مرا بی بال و پر کردی مگر از گوشهی چشمی وگر...
-
مست لب
شنبه 24 اسفندماه سال 1387 07:32
ما دو سه مست خلوتی جمع شدیم این طرف چون شتران رو به رو پوز نهاده در علف هر طرفی همی رسد مست و خراب جوق جوق چون شتران مست لب سست فکنده کرده کف خوش بخورید کاشتران ره نبرند سوی ما زانک بوادی اندرند ما سر کوه بر شرف گر چه درازگردن اند تا سر کوه کی رسند ور چه که عف عفی کنند غم نخوریم ما ز عف بحر اگر شود جهان کشتی نوح...
-
خاطر آزاده
جمعه 23 اسفندماه سال 1387 12:23
بر خاطر آزاده غباری ز کسم نیست سرو چمنم شکوه یی از خار و خسم نیست از کوی تو بی ناله و فریاد گذشتم چون قافله ی عمر نوای جرسم نیست افسرده ترم از نفس باد خزانی کان نوگل خندان نفسی هم نفسم نیست صیاد ز پیش آید و گرگ اجل از پی آن صید ضعیفم که ره پیش و پسم نیست بی حاصلی و خواری من بین که درین باغ چون خار بدامان گلی دسترسم...
-
عیدت مبارک
جمعه 23 اسفندماه سال 1387 11:39
مبارکباد عیدت ای پریزاد مرا قربان خود کن می شوم شاد اگر صد سال بعد آیی به خاکم برویم از زمین چون سرو آزاد شوم گردی و دامان تو گیرم اگر خاکم دهی صدبار برباد رسد تیر نگاهت بر دل من اگر پنهان شوم در بین فولاد به غربت جان شیرینم بر آمد گذارم در وطن دیگر نیفتاد شده پوسیده گرچه استخوانش هنوزت می نماید عشقری یاد غلام نبی...
-
طفلک شیرینم
جمعه 23 اسفندماه سال 1387 11:21
این شعر را برای تو میگویم در یک غروب تشنهء تابستان در نیمه های این ره شوم آغاز در کهنه گور این غم بی پایان بگذار سایهء من سرگردان از سایهء تو، دور و جدا باشد روزی به هم رسیم که گر باشد کس بین ما،نه غیر خدا باشد با این گروه زاهد ظاهر ساز دانم که این جدال نه آسانست شهر من وتو، طفلک شیرینم دیریست کاشانه شیطانست فروغ...
-
آهسته
جمعه 23 اسفندماه سال 1387 10:51
به ساغر نقل کرد از خم، شراب آهسته آهسته برآمد از پس کوه آفتاب آهسته آهسته فریب روی آتشناک او خوردم، ندانستم که خواهد خورد خونم چون کباب آهسته آهسته ز بس در پردهی افسانه با او حال خود گفتم گران گشتم به چشمش همچو خواب آهسته آهسته سرایی را که صاحب نیست، ویرانی است معمارش دل بیعشق، میگردد خراب آهسته آهسته به این خرسندم...
-
گیسو نارنج
سهشنبه 20 اسفندماه سال 1387 07:05
از عطر بهار نارنج زاده شدم. چه زلال بودم من اما لال. هنوز پیشینه ی کلام بر موسیقی باد نلغزیده بود که تا گلو در زخم زمین، فرو شدم. آنهمه گیسو ... و باد نمی وزد. و زندگی را گیسویی دیدم که بی نرمای بوسه ی باد، خاک می شود. آنهمه نگاه آشنا و باز، تنها بود انسان. و زندگی، نگاه خواهنده ای شد که در پس هر گذرِ ناگزیر بر بال...
-
چشم مهتاب
سهشنبه 20 اسفندماه سال 1387 00:50
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو همه...
-
لبخند من
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1387 19:37
زندانی برای انسان وجود ندارد نمی توانند بر بندم کشند این جهان زنجیری برایم کوچک و غریب است چه کسی لبخند را از من می گیرد؟ و چه کسی بر صدایم دیوار می کشد؟ میگل ارناندس
-
کشتی ریحان
شنبه 17 اسفندماه سال 1387 07:06
رونق عهد شبابست دگر بستان را میرسد مژده گل بلبل خوش الحان را ای صبا گر بجوانان چمن باز رسی خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش خاکروب در میخانه کنم مژگان را ای که بر مه کشی از عنبرسارا چوگان مضطرب حال مگردان من سرگردان را ترسم این قوم که بر در دکشان میخندند در سر کار خرابات کنند ایمان را...
-
عاشق نه معشوق
جمعه 16 اسفندماه سال 1387 19:21
زلفظ بو سعید مهنه دیدم که او گفتست من آنجا رسیدم بپرسیدم ز حال دختر کعب که عارف گشته بود او عارف صعب چنین گفت او که معلومم چنان شد که آن شعری که بر لفظش روان شد ز سوز عشق معشوق مجازی نبگشاید چنین شعری به بازی نداشت آن شعر با مخلوق کاری که او را بود با حق روزگاری کمالی بود در معنی تمامش بهانه بود در راه آن غلامش شیخ...
-
سوتک
جمعه 16 اسفندماه سال 1387 11:27
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد، نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت، ولی بسیار مشتاقم، که از خاک گلویم سوتکی سازد، گلویم سوتکی باشد، بدست کودکی گستاخ و بازیگوش و او یکریز و پی در پی دم خویش را بر گلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد، بدین سان...
-
آتش ناز
پنجشنبه 15 اسفندماه سال 1387 09:24
هر صبح سرود غم کنم ساز با مرغ سحر شوم هم آواز تا چند نهفته باشی ای گُل چون غنچه درون پردۀ ناز خوان پیش خودم درون پرده یا پرده ز روی خود برانداز با آتش دل مرا سری هست چون شمع مرا به سوز و بگداز گفتی که به کنج صبر یک چند بنشین جامی و با غمم ساز بگشای نقاب تا کنم من دیده به نظاره رخت باز وانگه شب و روز با خیالت در خلوت...
-
فتنه گر من
چهارشنبه 14 اسفندماه سال 1387 08:17
عشق آفرین و فتنه گر و ناز پروری از هر کس که فکر کنی دلربا تری خوبان بیشمار در این شهر دیده ام اما تو نازنین بخدا چیز دیگری شیرین چو خاطرات دل انگیز عاشقان پرفتنه همچو باده و خندان چو ساغری اما هزار حیف که با این جمال و حسن عاشق فریب و حادثه جوی و فسونگری بگسست قید عالم و رام تو شد فکور محبوب من، تو با همه عالم برابری...
-
چشمه
چهارشنبه 14 اسفندماه سال 1387 08:16
کنار چشمه ئی بودم، در خواب تو با جامی ربودی ماه، از آب چو نوشیدیم از آن جام گوارا، تو نیلوفر شدی، من، اشک مهتاب! سیاوش کسرائی
-
رخ خیال
سهشنبه 13 اسفندماه سال 1387 15:02
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه جمعی بتو مشغول و تو غایب ز میانه گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد یعنی که ترا میطلبم خانه به خانه من یار طلب کردم و او جلوه گه یار او خانه همی جوید و من صاحب خانه مقصود من از کعبه و بتخانه توئی تو مقصود توئی کعبه و بتخانه بهانه یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید دیوانه نیم من که روم خانه بخانه هر...
-
نیلوفر
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1387 16:28
همیشه از دل من آه سرد می خیزد از این خرابه، شب و روز گرد می خیزد دلیر، برصف افتادگان عشق متاز که جای گرد از این خاک مرد می خیزد نگاه نرگس نیلوفری کشنده تر است که فتنه از فلک لاجورد می خیزد سپهرسفله که باشد که دست من گیرد ز خاک، مرد به امداد مرد می خیزد بروی خاک کشد تیغ خود چو سایه بید بمن کسیکه بقصد نبرد می خیزد کجا...
-
قو
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1387 16:24
شنیدم که چون، قوی زیبا بمیرد فریبنده زاد و فریبا بمیرد شب مرگ تنها، نشنید بموجی رود گوشه ای دور و تنها بمیرد در آن گوشه چندان، غزل خواند آنشب که خود، در میان غزلها بمیرد گروهی برآنند، کاین مرغ شیدا کجا عاشقی کرد، آنجا بمیرد شب مرگ، از بیم آنجا شتابد که از مرگ غافل شود، تا بمیرد من این نکته گیرم که باور نکردم ندیدم که...
-
لاله صحرا
یکشنبه 11 اسفندماه سال 1387 07:48
کاش بودم لاله تا جویند در صحرا مرا کاش داغ دل هویدا بود از سیما مرا کاش بودم چون کتاب افتاده در کنجی خموش تا نگردد رو برو جز مردم دانا مرا کاش بودم همچو عنوانی نشان روزگار تا نبیند چشم تنگ مردم دنیا مرا کاش بودم شمع تا بهر نگاه دیگران در میان جمع سوزانند سر تا پا مرا کاش بودم همچو شبنم تا میان بوستان بود هر شب تا سحر...
-
برف
یکشنبه 11 اسفندماه سال 1387 07:40
هوا بس نا جوان مردانه سرد است !... " سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت ! سرها در گریبان است کسی سر برنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه جز پیش پا را دید، نتواند، که ره تاریک و لغزان است وگر دست محبت سوی کس یازی به اکراه آورد دست از بغل بیرون که سرما سخت سوزان است نفس کز گرمگاه سینه میآید برون ابری شود تاریک چو...
-
موج دریا
شنبه 10 اسفندماه سال 1387 08:05
بی اسم و صفت، دلت به خود محرم نیست بی رنگ و بو، بهار جز مبهم نیست عالم به وجود من و تو موجود است گر موج و حباب نیست، دریا هم نیست تا در کف نیستی عنانم دادند از کشمکش جهان امانم دادند چون شمع، سراغ عافیت میجستم زیر قدم خویش نشانم دادند مولانا عبدالقادر بیدل
-
زنجیر آفتاب
شنبه 10 اسفندماه سال 1387 08:04
تا به کی جان کندن اندر آفتاب ای رنجبر ریختن از بهر نان از چهره آب ای رنجبر زین همه خواری که بینی زآفتاب و خاک و باد چیست مزدت جز نکوهش یا عتاب ای رنجبر از حقوق پایمال خویشتن کن پرسشی چند می ترسی ز هر خان و جناب ای رنجبر جمله آنان را که چون زالو مکندت خون بریز وندران خون دست و پایی کن خضاب ای رنجبر دیو آز و خودپرستی...
-
این پاییده
شنبه 10 اسفندماه سال 1387 07:59
از ناز چه می خندی ، بر دیده که می گرید ؟ این دیده زمانی نیز خندیده ، که می گرید چون دیده ترا سر مست ، از باده اغیاری در خون خود از غیرت ، غلطیده که می گرید تنها نه از این مردم ، صد روی و ریا دیده از مردمک خود هم ، بد دیده که می گرید لب نیک و بد دنیا ، نا خوانده که می خندد چشم آخر هر کاری پاییده که می گرید صد داغ نهان...
-
قافله عشق
جمعه 9 اسفندماه سال 1387 10:50
اندک اندک راه زد سیم و زرش مرگ و جسک نو فتاد اندر سرش عشق گردانید با او پوستین می گریزد خواجه از شور و شرش اندک اندک روی سرخش زرد شد اندک اندک خشک شد چشم ترش وسوسه و اندیشه بر وی در گشاد راند عشق لاابالی از درش اندک اندک شاخ و برگش خشک گشت چون بریده شد رگ بیخ آورش اندک اندک دیو شد لاحول گو سست شد در عاشقی بال و پرش...
-
غنچه
جمعه 9 اسفندماه سال 1387 10:48
از برای غم من سینه ی دنیا تنگ است بهر این موج خروشان دل دریا تنگ است تا ز پیمانه ی چشمان تو سر مست شدم دیگر اندر نظرم دیدۀ مینا تنگ است بسکه دل در سر گیسوی تو آویخته است از برای دل آشفته ما جا تنگ است گفته بودی که به دیدار من آیی ز وفا فرصت از دست مده وقت تماشا تنگ است سر بدامان تو زین پس نهم و ناله کنم بهر نالیدن من...
-
مسجد در ده
پنجشنبه 8 اسفندماه سال 1387 15:47
یکی خفته در مسجدی روز و شب فروبسته از فرط اندوه لب موذن بگفت این حریم خداست عبادتگه خضرت کبریا است کنی چند اینجا به غفلت مقام که خوابست بر جای طاعت حرام به پاسخ لب خود چنین بر گشود که دانم به مسجد نباید غنود ز سگهای ده چون بجان آمدم در اینجا برای امان آمدم مرا نیز سگهای ده در قفاست که از دستشان دستها بر خداست خلیل...
-
دریا
پنجشنبه 8 اسفندماه سال 1387 15:43
سینه باید گشاده چون دریا تا کند نغمه ای چو دریا ساز نفسی طاقت آزموده چو موج که رود صد ره و بر آید باز تن طوفان کش شکیبنده که نفرساید از نشیب و فراز بانگ دریا دلان چنین خیزد کار هر سینه این آواز... ه ر . ا . سایه