چون نی به نوا آمد از نغمه یی مستانه
رندی به طلب بر خواست از گوشه یی میخانه
از ناله یی نای و نی و از وجد سماع وی
شد کاری حریفان طی بی ساغر و پیمانه
چون مست حقیقت شد دم ساز طریقت شد
و از ساز شریعت کرد بیرون ره افسانه
از بلخ به روم آمد نی رومی و نی بلخی
و از شهر جنون بر خواست نه مست و نه دیوانه
هر کس به گمان خود او را صفتی بخشید
یک سلسله دیوانه یک طایفه فرزانه
چون نی به نوا آورد عالم به صدا آورد
زان همدم این عالم گشت با ناله یی مستانه
گیتی وطن او شد هر چند که خوانندش
یک قوم ز ترکستان یک قوم ز فرهانه