گرم و زنده

در کویر خشک دلم کبوتری بزرگ آشیان گزیده است.

گرم و زنده

در کویر خشک دلم کبوتری بزرگ آشیان گزیده است.

شرار کاغذ

اگر معشوق بی مهر است و گر عاشق وفا دارد
تماشا مفت دیدنها محبت رنگها دارد
شرار کاغذ ما خندۀ دندان نما دارد
طربها وقت بیتابی که آهنگ فنا دارد
به وا ماندن نکردم قطع امید زخود رفتن
شکست بال اگر پرواز گم کرده، صدا دارد
ز بس مطلوب هرکس بی طلب آماده است اینجا
اجابت انفعال از خوشی دست دعا دارد
درین محفل زبونیم آنقدر از سستی طالع
که رنگ ناتوانی هم شکست کار ما دارد
به صد جا کرده سعی نارسا منزل تراشیها
وگرنه جادۀ دشت طلب کی انتها دارد
که می خواهد تسلی از غبار وحشت آلودم
که چون صبح این کف خاکستر آتش زیر پا دارد
سبب کم نیست گر بر هم زنی ربط تعلق را
چو مژگان هرکه برخیزد ز خود چندین عصا دارد
حقیقت واکش نیرنگ هر سازیست مضرابی
تو ناخن جمع کن تا زخم ما بینی چها دارد
بخجلت تا نباید وام معذوری ادا کردن
نماز محرمان پیش از قضا گشت قضا دارد
ز حرص منعمان سعی گدا هم کم مدان بیدل
که خاک از بهر خوردن بیش از آتش اشتها دارد 

 

مولانا عبدالقادر بیدل

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد