گرم و زنده

در کویر خشک دلم کبوتری بزرگ آشیان گزیده است.

گرم و زنده

در کویر خشک دلم کبوتری بزرگ آشیان گزیده است.

بهانه

ای یار آن درخت تنومند جنگلی 

آنی که باد نه، طوفان نه، سیل نه
عشق بهار، عشق شگفتن به خاک برد
هنگام بهار،‌ عشق شگفتن به خاک برد
هنگام گل به سرزدن از تاج آفتاب
چندان بزرگ مرد
که روزی عزای او
پاییز را بهانه گرفتم گریستم
تا اشک ها حلاوت خواب شهادتش
آشفته نشکند
آن کهنه درد شام غریبان شهر را
آن را که سربلند تر از هر ستاره ماند
آن را که پربهار تر از هر درخت رفت
من عشق را بهانه گرفتم گریستم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد