گرم و زنده

در کویر خشک دلم کبوتری بزرگ آشیان گزیده است.

گرم و زنده

در کویر خشک دلم کبوتری بزرگ آشیان گزیده است.

آواره تر بادا

دلم در عاشقی آواره شد، آواره تر بادا
تنم از بی دلی بیچاره شد، بیچاره تر بادا
به تاراج عزیزان زلف تو عیاریی دارد
به خون ریز غریبان چشم تو عیاره تر بادا
رِخت تازه است و بهر مردن خود تازه تر خواهم
دلت خاره ست و بهر کشتن من خاره تر بادا
گر ای زاهد دعای خیر می گویی مرا، این گو
که آن آواره از کوی بتان، آواره تر بادا
همه گویند کز خونخواریش خلقی بجان آمد
من این گویم که بهر جان من خونخواره تر بادا
دل من پاره گشت از غم، نه زان گونه که به گردد
و گر جانان بدین شادست، یارب! پاره تر بادا
چو با تر دامنی خو کرد خسرو با دو چشم تر
به آب چشم پاکان، دامنش همواره تر بادا 

 

امیر خسرو دهلوی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد