هرشب هوای کوچه دلدار میکنم
دل را تسلی از در و دیوار میکنم
از بسکه با خیال وی آغشه میشوم
هر ذره را خیال سپیدار میکنم
با جفت کفتر نه ی پر چال بام شان
از دور دور قصه ی بسیار میکنم
آنجا برای دفع گمان بد کسان
تمثیل نقش مردم هوشیار میکنم
نذرانه ی مراد همه سیم و زر بود
من نان گرم نذر رخ یار میکنم
درماه، در ستاره ی شام و غروب شهر
او را تمام باغچه دیدار می کنم
از جنس دل ز سینه دکانی گشوده ام
سرتا به پای عشقم و بازار میکنم
قهار عاصی