گرم و زنده

در کویر خشک دلم کبوتری بزرگ آشیان گزیده است.

گرم و زنده

در کویر خشک دلم کبوتری بزرگ آشیان گزیده است.

شیدا

خواهم ای گل خار گردم تا بدامانت نشینم

یا اگر خواهی بچشم دشمن جانت نشینم

گر بریزیخون با غمزه، گردم لعل احمر

همچو گردن بند، بالای گریبانت نشینم

ور نماند غیر مشتی استخوان، از پیکرمن

شانه گردم در خم زلف پریشانت نشینم

استخوانم نیز خاکستر کند گر سوز هجران

چون غبار آروز بر طاق ایوانت نشینم

میدهی خاکسترم را گر بباد نامرادی

سایه گردم زیر پای شمع رخشانت نشینم

سایه ام گر محو گردد پیش خورشید جمالت

خواب نوشین سحر گردم بمژگانت نشینم

گر شوی بیدار و بگشائی ز هم پیوند مژگان

فتنه گردم، ناز گردم، روی چشمانت نشینم

عاقبت روزی که از شیدا اثر باقی نماند

شعر گردم در دهان شکر افشانت نشینم  

 

محمد بیریای گیلانی ( شیدا )