شبهای روشن تنها نشینیم
در پهلوی هم در نور مهتاب
تا باد خیزد نالنده از کوه
تا نور افتد لرزنده بر آب
در کوه پیچد دلکش صدایی
از دور آید گلبانگ نایی
غمهای دل را با هم بگوییم
من با نیازی تو با ادایی
زین آب خندان آئینه بندم
تا صبح بینی روی چو ماهت
از شاخ سنبل شب شانه سازم
تا بر فشانی موی سیاهت
این خلوت عشق این شام زیبا
این لرزش موج این رقص اختر
من دیده پر خون تو گل بدامن
من شعر بر لب تو شور بر سر
باد بهاران از بعد مردن
بر تربت من زین گل بکاری
ای ابر نیسان بر مدفن من
در پای این کوه اشکی بباری
با ناله زار با صوت محزون
بر روی آن قبر بلبل تو هم باز
چندان بنالی کاندر دل خاک
از ناله تو نالم به آواز
خلیل الله خلیلی