از عطر بهار نارنج زاده شدم.
چه زلال بودم من
اما لال.
هنوز پیشینه ی کلام
بر موسیقی باد
نلغزیده بود
که تا گلو
در زخم زمین، فرو شدم.
آنهمه گیسو ...
و باد نمی وزد.
و زندگی را گیسویی دیدم
که بی نرمای بوسه ی باد،
خاک می شود.
آنهمه نگاه آشنا
و باز، تنها بود انسان.
و زندگی،
نگاه خواهنده ای شد
که در پس هر گذرِ ناگزیر
بر بال باد،
یاد می شود.
فلکی