گرم و زنده

در کویر خشک دلم کبوتری بزرگ آشیان گزیده است.

گرم و زنده

در کویر خشک دلم کبوتری بزرگ آشیان گزیده است.

مسجد در ده

یکی خفته در مسجدی روز و شب

فروبسته از فرط اندوه لب

موذن بگفت این حریم خداست

عبادتگه خضرت کبریا است

کنی چند اینجا به غفلت مقام

که خوابست بر جای طاعت حرام

به پاسخ لب خود چنین بر گشود

که دانم به مسجد نباید غنود

ز سگهای ده چون بجان آمدم

در اینجا برای امان آمدم

مرا نیز سگهای ده در قفاست

که از دستشان دستها بر خداست

  

خلیل الله خلیلی