گرم و زنده

در کویر خشک دلم کبوتری بزرگ آشیان گزیده است.

گرم و زنده

در کویر خشک دلم کبوتری بزرگ آشیان گزیده است.

در بسته

از دل خون شده بانگ هوسی می آید

باز از این کشته صدای نفسی می آید

که گذشته است که از باغ خزاندیده دل

بوی عشقی و نسیم هوسی می آید

بی غمی از دل من رفت و غم عشق آمد

نا کسی خانه تهی کرد و کسی می آید

بوی عشق از دل خونین جگران برخیزد

نکهت گل نه ز هر خار و خسی می آید

عشق آنجا است که دل بسته بزنجیر غمی است

بوی این تازه بهار از قفسی می آید

ناله و آه دلم را نگذارید بخویش

همدمی میرود و همنفسی می آید

جز تو ای غم که بدل الفت دیرین داری

کی در این خانه در بسته کسی می آید

ابوالحسن ورزی