از دل خون شده بانگ هوسی می آید
باز از این کشته صدای نفسی می آید
که گذشته است که از باغ خزاندیده دل
بوی عشقی و نسیم هوسی می آید
بی غمی از دل من رفت و غم عشق آمد
نا کسی خانه تهی کرد و کسی می آید
بوی عشق از دل خونین جگران برخیزد
نکهت گل نه ز هر خار و خسی می آید
عشق آنجا است که دل بسته بزنجیر غمی است
بوی این تازه بهار از قفسی می آید
ناله و آه دلم را نگذارید بخویش
همدمی میرود و همنفسی می آید
جز تو ای غم که بدل الفت دیرین داری
کی در این خانه در بسته کسی می آید
ابوالحسن ورزی